زندگی کوچک من

شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۳:۲۱ ب.ظ

جز از کل- قسمت هفتم

یه چیز و به من بگو مارتی، این همه فکر کردن به مرگ تو رو کجا برده؟

 به گور پدرم بخندم اگه بدونم...

جاسبر میگه تو فیلسوفی هستی که انقدر فکر کرده که به گوشه رونده شده...

 این و میگه؟

راجع به اون گوشه بهم بگو. چه جوریه؟ چطور رفتی اونجا؟ فکر میکنی چی میتونه بیاردت بیرون؟

خلاصه میگم، چون آدم ها انقدر فانی بودن خودشون و انکار میکنن که تبدیل میشن به ماشین های معنا. نمی تونم به هیچ چیز فراطبیعی باور داشته باشم، چون فکر میکنم خودم اونها رو به خاطر میل مذبوحانه ام به خاص بودن و بقا جعل کردم.

شاید به خاطر اینه که تو هیچوقت تجارت عرفانی نداشتی؟

گفتم داشته، یه بار تمام عرفانات جهان رو همزمان دیده، ولی هیچوقت دنبالش رو نگرفته.

پدرم گفت: پس ماهیت گوشه رو فهمیدی؟ وقتی آدمها مدام برای انکار مرگ معنا خلق میکنن چطور میتونم بفهمم خودم اون تجربه رو جعل نکردم؟ نمیتونم مطمئن باشم پس پیش فرضم اینه که خودم اون تجربه رو جعل کردم.

پس تو هیچوقت روحت رو جدی نگرفتی؟

راجع به روح با من حرف نزن، من بهش اعتقاد ندارم، جاسبر هم نداره.

راستش نمیتونستم تصمیم قاطعی راجع بهش بگیرم. بابا راست میگفت، روح جاودان تو کتم نمیرفت. به نظرم در مورد تاریخ انقضایش اغراق شده بود، در عوض به روح فانی اعتقاد داشتم، روحی که از زمان تولد همراه جسم بی وقفه فرسوده میشه و همراه جسم میمیره. هرچقدر این نظریه ام ضعف داشته باشد به نظرم خیلی عالی می آید و کاری هم ندارم بقیه چه میگویند.

ببین مارتی ولش کن، ذهنی رو که میخواد معماهای جهان رو حل کنه رهاش کن، تموم شد تو باختی.

بابا با بی حالی گفت: نه تو ببین تری، اگه من غلط زندگی کردم، اگه گند زدم و بازم میزنم، فکر میکنم حفظ وضعیت فعلی وجود پر ضعفم خیلی خیلی کمتر تراژدیکه تا اینکه بخوام خودم رو دقیقه آخر تغییر بدم. نمیخوام مرد در حال مرگی باشم که 5 ثانیه قبل از مرگ زندگی رو یاد میگیره. من از مسخره بودن خودم راضی ام و نمیخوام زندگیم تبدیل به یه تراژدی بشه.... خیلی ممنون.

 

 

احتمالا تا حالا فهمیدی که اگه افکار شجاعانه داشته باشی بدون نگاه کردن میری وسط خیابون و اگه افکار سادیستی و پست داشته باشی، هربار که کسی بخواد بشینه صندلی رو از زیرش میکشی بیرون. تو چیزی هستی که فکر میکنی. پس اگه نمیخوای شبیه پدرت بشی نباید با فکر کردن خودت رو به یه گوشه ببری، باید با تفکر خودت و ببری به یه فضای باز. تنها راهش هم اینه که از اینکه ندونی چی درسته چی غلط لذت ببری، تن به بازی زندگی بده و سعی نکن از قانون هاش سر دربیاری، زندگی رو قضاوت نکن، فکر انتقام نباش. یادت باشه آدمهای روزه دار زنده میمونن ولی آدمهای گرسنه میمیرن. موقعی که خیالاتت فرو میریزه بخند، و از همه مهم تر همیشه قدر لحظه لحظه اقامتت رو تو این جهنم بدون....

 

 

من اعتقاد دارم که افکار گاهی اوقات تبدیل به بالفعل میشن، یعنی ما با تفکر باعث بوجود اومدن بعضی چیزها میشیم. خب به این فکر کن یکی از بیماریهایی که در دنیای غرب اپیدمی شده اعتیاد به اخباره، روزنامه، اینترنت، شبکه های خبر 24 ساعته، و این اخبار چی هستن؟ اخبار یعنی تاریخ در حال شکل گیری، پس اعتیاد به اخبار یعنی اعتیاد به حاصل تاریخ. توی چند دهه گذشته اخبار به عنوان سرگرمی ارائه شده، پس اعتیاد مردم به اخبار اعتیادشون به عملکردشون به عنوان سرگرمیه. اگه قدرت تفکر رو با قدرت اعتیاد به اخبار سرگرم کننده ترکیب کنی، بخشی از وجود صدها میلیون بیننده که آرزوی برقراری صلح روی زمین رو داره روی بخشی که فصل بعدی داستان رو میخواد سایه میندازه. هرکس که اخبار رو بگیره و ببینه که اتفاقی نیفتاده سرخورده میشه، آدمها روزی دو سه بار اخبار رو چک میکنن، اونها حادثه میخوان، و حادثه نه تنها یعنی مرگ یعنی هزاران مرگ. پس بخش پنهان وجود معتادان اخبار آرزوی فجایع بزرگتر داره، جسدهای بیشتر، جنگ های وسیع تر، حملات وحشتناک تر دشمن و این آرزوها هر روز وارد دنیا میشن. نمیبینی؟ الان بیشتر از هر دوره دیگه ای تاریخ آرزوی بین المللی تاریک و سیاهه. ما باید این اعتیاد رو از سرشون بندازیم وگرنه باید بدجوری تاوان بدن. (انوک)


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۲/۲۲
Maryam Saadat

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی